حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

عجب خواب بدی!!!

متن اهنگ دیونه از قفس پرید از محمد زارع این اهنگ و خیلی دوست دارم

خواب دیدم از تو دور شدم , وای که عجب خواب بدی , گفتم بیا با هم بریم , گفتی که راهو بلدی , هر چی صدات کردم نرو , اما به جائی نرسید , یکی یه جا فریاد میزد دیوونه , از قفس پرید.صبح که رسید بیدار شدم , دیدم یه نامه روی در , نوشته بودی که سلام , مدتیو میرم سفر , بغضی نشست توی گلوم , خوابم یا این حقیقته , بازم صدات کردم ولی , دیدم سکوت جوابته.

گفتم که شاید این سفر تموم میشه همین روزا , دوباره باز میبینمش چه خوش خیال بودم خدا , ساعتو لحظه هام گذشت , چشمام به کوچه خیره بود , من منتظر بودم بیاد خیلی دلم تنگ شده بود , روزا مثل دیوونه ها , پرسه زنون تو کوچه ها , شبا یه گوشه از اطاق , گریه و اهه بی صدا , مثل همون خواب سیاه, رفتو منو تنها گذاشت , گفتن این قصه تلخ , ارزش خوندنو که داشت.

خواب دیدم از تو دور شدم , وای که عجب خواب بدی , گفتم بیا با هم بریم , گفتی که راهو بلدی , هر چی صدات کردم نرو , اما به جائی نرسید , یکی یه جا فریاد میزد دیوونه , از قفس پرید 

دست نیایش به سوی خدا

احساس عجیبی سر  و پای وجودم را فرا گرفته است نمی دانم نگرانی من از چیست!خدا میداند 


اما همیشه نگرانم .نگرانم که مبادا نتونم اون چیزی که خدا ازم خواسته به نحو احسن انجام بدم

خدا یا کمکم کن تا بتونم از پس امتحانت بر بیام خدا یا یاریم کن ومارا از شر شیطان دور نگه دار.می دونم

می دونم صدامو می شنوی به خاطر همبن با صدای بلند میگم خدایا دوستت دارم چون تو

همیشه با منی هیچوقت تنهام نذاشتی از همه مهم تر بهم صبر دادی خدا یا به همه دوستان من

صبر بده تنهاشون نزار دل هیچ کسی را نشکون
niyayeesh


غم دنیا مال من خوشیهاش ما شما

اشک دنیا مال من خنده هاش مال شما

اشک من(ایاهنوز هم مرا میشناسد؟؟)

اشک می ریزم اما باز هم ارام نمی شم.بی قراری من از چیست؟نمی دانم خدا می داند.او را می

جوییم اما هر چه قدر می جویم کمتر اثار و نشانه ای از او می یابم.تنها چهره ای که لحظه به لحظه

جلو ذیدگانم رژه می رود چهره پاک و معصوم پسر بچه ایست که مرا می نگرد نگاه التماس گونه


اش سر اپای بدنم را می لرزانداو از من چه میخواهد!! ایا هنوز هم مرا می شناسد؟یعنی هنوز من

را به فراموشی نسپرده است.نه حتمن مرا می شناسد اگر مرا نی شناخت که هر شب به خوابم

نمی یومد.حتما می خواهد به من بفهماند که من اونجا خوشم به فکر من نباش.ولی من هیچگاه

نگاهش  برق چشمانش را از یاد نخواهم برد.منتظرم روزی اونو بیبینم .بگو عزیزم اون دنیا چه جوریه


حتما بهتره جونم برات بگه از این دنیا که دیگه چیزی نمونده جز غم وغصه حتما خدا دوستت داشت

که زود تو رو برد اخه تو مال ما و مال این دنیای سرد و بی هدف نبودی.هر جا هستی به یادم باش

به یاد خواهری که تو همیشه تو قلبشی عماد گلم

(تقدیم به داداشم که پر کشید و رفت)


ایا کسی این را تجربه کرده

نمیدونم چرا دنیا امروزی اینجوری شده دیگه کسی اختیار خودش هم نداره دیگه ادم نمی تونه

برای اینده اش تصمیم بگیره چرا همش دیگران باید تصمیم بگیرند چراخانواده بجای اینکه به

پای حرف جوانان بشینند یه جورایی دارن حرف خودشون رو میزنن چرا به حرف اون اهمییت نمیدن؟

چرا نمی ذارن حرفشو بزنه؟  چرا نمی خوان بفهمن که تو دلش چی می گذره ؟چرا نمی خوان

بفهمند که می خوادبرای خودش زندگی کنه نه دیگران؟ چرا تا می خواد حرف ازدواج بزنه میگن

هنوز بچه ای اخه چرا؟مگه ادم دلش نمی خواد سرو سامون بگیره مگه ادم تا کی می تونه بچه

بچه باقی بمونه نمیدونم چی بگم. اون حق داره که همدم ایند ه ش خودش انتخاب کنه مگه نه؟

مگه این وسط این دو نفر چه تقصیری دارن که پای حرف خانواده بسوزند؟چه گناهی کردند که با

مخالفت خانواده یه جورایی ازهم جدا شن؟ چگونه میشه به اونا فهموند که یه سری از عقاید دیگه
قدیمی شده به درد امروزی نمیخوره اما افسوس که نمی تونی حرفت را اونطور که میخوای

بهشون بفهمونی که دیگه بچه نیستی می تونی تصمیم بگیری گاهی اوقات

اینقد ادم حرص میخوره که میخواد هر بلایی سر خودش و خانواده بیاره یا مجبور بشه قید خانواده

را بزنه من فقط با این حرفام میخوام به اونایی که اینجوری هستن بفهمونم که سخت در اشتباهن

این وسط چه کسی مقصره نمی دونم از خدا میخوام همه را عاقبت به خیر کنه.بار خدایا نذار کسی
غصه بخوره

خاطرات روز جمعه یه روز بارونی

دیروز باز هم جمعه بود به هر طریقی باشه باید روز جمعه از خونه بزنم بیرون چه شوهر بیاد چه نیاد

می دونید چرا؟اخه جمعه ها تو غربت دل ادم خیلی میگیره دلم هوای پدر ومادر وکوچه پس کوچه

های شهرمون میکنه زنگ زدم به خواهر گفتم هوا خیلی عالیه پاشو بریم بیرون اونم یه جوری

خلاصه شوهر شو راضی کرد  با هم رفتیم فستیوال هوا خیلی عالی فکرشو بکن نم نم بارون قطره

های بارون رو شیشه ماشین .چه حالی داشت وقتی رسیدیم به زور یه پارکینگ پیدا کردیم  اخه

جا زیاد بود ولی میدونید که بارکینک خوباشو پولی کردند دست از سر زمین خدا هم بر نمی دارند 


اونم ساعتی 8 هزازتومان خودمون  ولشون کن بریم تو حال وهوای چشنواره  خیلی شلوغ بود اگه

یه خورده غافل می شدیم همدیگه رو گم میکردیم  هر کی محو تماشای یه چیزی بود یکی عکس

مینداخت یکی با هنرمندان که از ایران و جاهای مختلف اومده بودند حرف میزد یکی هم خریدو ...

من هم دنبال غرفه ایران بودم گشتم تا پیداش کردم خیلی با حال بود هنرمندان ایرانی داشتند

برنامه اجرا میکردند اهنگهای محلی و پاپ همه داشتند می رقصیدن اونطرف تر هم فرشهای

خشکل ایرانی و غذای سنی راستی تو اون هوای سرد اش و لبو خیلی حال داد  تا حالا حتما

هزار بار تبلیغ پفک لینا لوله ای از شبکه های مختلف دیدین میدوننین تنها چیزی که زیاد ازش

استقبال می شد لینا بود چیزی که من ازش بدم میاد خودمونیما برنج محسن که هر سال باید

باشه کلی خندیدم از اونجا به غرفه هند و مالزی و.......همه رفتیم یکی از یکی با حال تر دیگه

بارون داشت شدت میگرفت به زور خودمونو به ماشین رسوندیم واومدیم خونه دیدیم اقامون با

دوستش خونه نشسته گفتم خونه بشین شاید جشنواره خودش بیاد خونه.دوستان جاتون سبز



امشب ز رسم عاشقی یادی زباران میکنم

در غربتی تاریک و سرد از غم حکایت میکنم

امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد

ایا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد؟


اهی شفاپیدا کنی تو واسه دردت دوا پیدا کنی تو تقدیم به دخملم دوستت دارم عزیزم