حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

یک روز بارونی

‎​أمروز باز دلم بارانیست باز دلم بهونه ی با تو بودن را دارد باز به یاد أون روزها به یاد أون روز بارانی من تو زیر بارون جه عاشقانه قدم میزدیم وبرای أینده أی که معلوم نبود اخرش به کجا میرسید نقشه میکشیدیمو قهقه میزدیم ولی أمروز باز همون اسمونه وهمون بارون ؤلی أز أون أرزوهائ قشنک من و تو خبری نیست فقط من ماندم و تو باران @media (min-width: 992px) { #abs { width: 80% !important; margin: auto !important; } }
نظرات 3 + ارسال نظر
نیلوفر پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ق.ظ http://nilofar20.mihanblog.com/

سلام بهنوش خانم
این یک روز بارانی برای همه هست زیاد ناراحتش نباش

الهام جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ق.ظ http://shamevojood.blogsky.com

سلام خوبی؟
قدیما گفتن لحظه های ناب و تکرار نشدنی پس قبل از گذشتن ازش با تمام وجود ازش لذت ببر.
منتظر حضورتم.

سعیده یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

پیداش کردم ولی بازم نمی تونم برم تو وبلاگم

بخدا من که اصلن یادم نمیاد جی بود حالا یه کاریش میکنم برام بفرست ببینم از اینجا باز نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد