حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

اینم از جمعه این هفته ی ما

جمعه با اقای همسر اینا رفتیم اتلانتیک و دریا حسابی خوش گذشت خیلی شلوغ بود همین که 
 

پامو گذاشتم اونجا به یاد دوستم اوفتادم که با هم اومده بدیم واون روز روفراموش نمیکنم یاده فریبا
جان ؟ولی اون روز که رفتیم با هم اون اکواریوم رو دیدیم و عکس انداختیم ورودیش مجانی بود ولی 
 اینسری گفتن:نفری ۲۵درهم اینقد خندیدم به اقای همسر گفتم ببین اینا هم از ایران 

خودمون یاد گرفتنا دارن برای نفس کشیدن ادما هم اسکناس می گیرن خلاصه بعد از کلی گردش 
 

و تفریح ونگاه کردن به دخترا وپرایی که دست در دست هم میرفتم به نایت کلوپ و شوخی کردن با

این واون سوار ماشین شدیمو رفتیم کجا؟اه باریکلا رفتیم امارات مول انگار قیامت شده بود در

عجبم این همه ملت از کجا میان اونم ادمهای متفاوت و از قاره ی متفاوت از اینا که بگذریم تو

اسانسور اق امیر تتلو خودمونو دیدم وبعد از کلی ذول زدن به اون که میخواستم متوجه بشم

واقعن خودشه شودم که یهو همسر مثل اینکه غیرتی شد و گفتش:بابا زود باش داری چی رو

نیگاه میکنی بعد بهش گفتم ای خدا صبر کن میخواستم یک کلمه حرف بزنم اخه نمیدونست اون

کیه حق هم داره زیاد با این اهنگاه گوش نمیده میگه ازمون گذشته خب اینم از این هفته و اینم

چند تا عکس فنی که گرفتم از اونجا