حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار افرین بر غم باد

حرف دلم

امروز هم روزیه که دلم حسابی گرفته دلم هوای وطنم کرده هوای پدر مادر هوای کوچه پس کوچه های شهرمان .هوای دوستان و همکلاسیهام اون زمانی که همگی شاد بودیم از غم و غصه خبری نبود تو عالم بچگی بودیم. ولی الان دلم از همه چی گرفته از عالم و ادم.دلم میخواد تنها باشم  تا اروم بشم ولی چه جوری مگه میشه صدای بوق ماشینها و شلوغی شهر ارامش را از ادم گرفته. دیگه هیچ کی یادی از دیگری نمی کنه همه سرشون تو کار خودشونه ولی حق دارنا اخه دنیا عوض شده دیگه ازدید و بازدیدهای  اون زمان خبری نیست دیگه اون شورو نشاطی که زمان بچگی داشتیم رفتن پی کارشون.دیگه دلها همه پر از غم و غصه شده باز هم باید تحمل کرد .فقط میگم خدا یا تن همه رو سالم بدار تا به زندگی شون برسن و غم وغصه را از اونا دور کن.امین یا ربالعالمین

ترانه(تقدیم به همسر گلم)

اگه ببندی رو من چشاتو
اگه بگیری ازم نگاه تو
من از تو حتی دلگیر نمی شم
میگم بازم عشق و می خوام با تو
می ترسم روزی از دستم بری تو
بگی روزی ازت خسته ام بری تو
بمون که التماست میکنم من
دلت میاد تا من هستم بری تو؟


من در این قفس خوشم تو در ان اوج که هستی خوش باش
من به عشق تو خوشم تو به عشق هر کی هستی خوش باش

بود نبود من

بودنم را هیچ کس باور نداشت
هیچ کس کاری به کار من نداشت
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی زیبا و قشنگ او که
خوابیده است در این گورستان سرد
 بودنش را هیچ کس باور نکرد