حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

اینم عکس داداش شهرام که عروسیش بود قول دادم عکسشو بذارم براتون امشبم خونمونه با داداش میثم حسابی خوش میگذره



حرف دل نویسنده(یا رب)

یا رب کمکم هر انچه تو میخواهی باشم  وانچه به صلاحم است انجام دهم  بارها وبارها باخودم

حرف زدم وگفتم یعنی میشه ازپس امتحانی که خدا ازم کرده بر بیام میتونم فرشته ای که خدا

بهم داده اونطوری که خدا میخواد ازش نگهداری کنم؟با خودم میگم بهنوش تو سعیتو بکن میتونی

همان طور که تا حالا تونستی ولی خیلی سخته میدونید که؟اره میدونم این سرنوشته که اینو

برام نوشته هیچ کاره خدا بی حکمت نیست  دلم یه عالمه غم داره هر روز میخواد از چشام بباره

یا رب کاری نکن که فکر کنم از بندگانت جدام کردی منم بنده حقیر توام که همه امیدش به خودته

فقط خودت نه به بنده هات که میخوان به هر طریقی ازارت بدن خدایا بهم انرزی بده تا بتونم 


دوستت دارم دخترم تو در قلب منی فاطمه جان تا در جانم نفسی هست باهاتم


خداحافظ

متن اهنگ خذاحافظ مجیدخراطها که خیلی دوست دارم

خداحافظ گل نازم کاش کی مهربون نبودی

می دونم سخته جدایی اخه عادت کرده بودی

بعد من خودم میدونم سهم زندگیت خرابه

اگه غیر اینه عشقم چرا چشمات خیس ابه

چرا چشمات خیس ابه سرتو بزار روشونم

عاشقونه بغلم کن یا ازم بخواه بمونم

چرا شونه هات میلرزه مگه سردته گل من؟

اگه میگی خوبه خوبی چرا خیسه شونه من؟




تواصلا بگوببینم چراساکتی نمیری

مگه تو نخواستی از من قول موندن وبگیری

توی لحظه های رفتن سرتو بزار رو شونم

میخوام دل بکنم از تو یه کاری بکن نتونم

یه کاری بکن که دیگه حرف رفتن و نیارم 


بزار اشکاتم بباره که حسابی کم بیارم

هی تو چشام نگاه کن که منم اشکی بریزم

هی ازم بخواه بمونم حس خوبیه عزیزم

این تن بمیره دلت سراغی ازمن میگیره؟

برنگرد که بر نمیگردی تو: هیچوقت نمیخوام داشته باشمت نترس فقط بیا در خزان خواسته هایم

کمی قدم بزن تاببینمت دلم برای راه رفتنت تنگ شده است دوستت داشتم ولی هرگز نگفتم

نگفتم تا زچشم تو نیفتم نگفتم تا ندونی عاشقم من میدونی بعد تو از پا میوفتم؟ خیال کردم اگر

روزی بدونی میری شعر جدایی را می خونی میری تنها میشم با بغض گریه هام توی شهر و دیار 


بینشونی


پر پروازم شکسته اینو بدون

بر سنگ مزارم بنویسید: در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال


به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید


مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی...!