حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

بیجاره دلم

گاهــــــے دلم برای خودم تنگ میشود
گاهــــــے دلم برای باورهاے گذشته ام تنگ میشود
گاهــــــے دلم برای پاکیهاے کودکانه ے قلبم میگیرد
گاهــــــے دلم از رهگذرانے که در این مسیـر بے انتها آمدند و رفتند ، خسته میشود
گاهــــــے دلم از راهزنانے که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد
گاهــــــے آرزو میکنم اے کاش
دلــــــی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشکند ...!!!

یه وقتایی هست که...
باید لم بدی یه گوشه...
و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی...
بعدشم بگی...
به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم...

نظر شما جیه ؟

خداوندا اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت باخبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت,از این بودن,از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است
خدایا کفر نمی گویم, پریشانم
چه می خواهی تو از جانم ؟؟؟
مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.....

خداوندا اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت باخبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت,از این بودن,از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است
خدایا کفر نمی گویم, پریشانم
چه می خواهی تو از جانم ؟؟؟
مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.....

از تو اموخته ام

از تو آموخته ام
از تو ای چشمه ی جوشان امید
از تو ای موج خروشان امید
تو امیدی ، تو امید
...
ازتو آموخته ام
که سحر گاه صدائیست مرا می خواند
زندگی رد شدن از خاطره هاست
خاطراتی که به جا می ماند
...
ازتو آموخته ام
به سحر گاه بیندیشم و باز...
رد شوم از دل این تیره ی شب
با همه راز و نیاز
...
ازتو آموخته ام
حق من نیست شبی سرد و سیاه
حق من نیست شکستن به سکوت
و حصار و قفس و غصه و آه !
...
ازتو آموخته ام
که تماشای سحر مال من است
گر چه تاریکی مطلق اینجاست
نور خورشید سحر مال من است
...
ازتو آموخته ام
که رها باید از این ظلمت شب
بوسه بر یاس و اقاقی بزنم
دست در دست تو و خنده به لب
...
ازتو آموخته ام
به چراغانی فردای تو باید برسم
سر پناه دل من یاد خداست
به گل بوسه ی لب های تو باید برسم
...

ازتو آموخته ام
هر شبانگاه ز تو مست شوم
بشکنم فاصله های همه زشت
راهی ِ راهی که حق است شوم