حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

تنهایی

وقتی که دیگر نبودمن به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستموقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد......من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کردمن شروع کردم وقتی که او تمام شدمن آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن

پروردگارا . . .خطا از من است، می دانم.از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”اما به دیگران هم دلسپرده اماز من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”اما به دیگران هم تکیه کرده اماما رهایم نکنبیش از همیشه دلتنگمبه اندازه ی تمام روزهای نبودنم@