حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

خداوندا اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت باخبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت,از این بودن,از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است
خدایا کفر نمی گویم, پریشانم
چه می خواهی تو از جانم ؟؟؟
مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.....

نظرات 1 + ارسال نظر
ermes چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com/

خدایا گر چه کفر است این ولی یک شب از این شب ها !
فقط یک لحظه - یک لحظه - خودت را جای من بگذار !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد