حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

سفر همیشه وجود دارد چه بخوای چه نخوای

هرچی فکر میکنم نمیدونم چرا چیزی به زهنم نمیاد واستون بنویسم به قول خواهرم مخم هنگ

هنگ کرده مشکلات این دورو زمونه ادمو میکشه هنگ که غنیمته ولی خوبه زیاد بهش فکر نکنیم 


هرکی یه مشکلی داره به قول شاعر در این دنیا دل بی غم نباشد اگر باشد بنی ادم نباشد پس  


بیخیال شیم میگیم خودم وعشقم غم دنیا رو بیخیال غصه فردا را بیخیال مگه نه راستی تازه 1ماه

میشه از ایران برگشتم اونم بخاطر تنهایی شوهرم که اینجا بود تو اون مدت که ایران بودیم دهنمونو

سرویس کرد که پاشین بیاین الان که اومدیم هم مادر شوهر زنگ زده میگه عروسی پسر ته

تغاریشه باید تشریف بیارین مثل اینکه برادر شوهر هوس زن گرفتن کرده یهو. منم گفتم باشه میام
 

نخواستم دلشو برنجونم  اخه مادر شوهرم ماهه مثل مامانم دوسش دارم خلاصه بگم بازم باید 
 

بیام ایران البته واسه دو هفته باید کم کم بفکر سفر باشم کی حوصله داره چمدون ببنده باز کنه

خسته شدم ولی خب دعاکنینین عروسی به خوبی تموم بشه  


دیشب کنار خاطراتم نشسته بودم صدایی به گوشم رسید وگفت:اینقدر به گذشته فکرنکن اینقد

خودتو وجدانتو ناراحت نکن از چه میگریی؟ازاین دنیای فکستنی که این سرنوشتو واست رقم زده

گفتم نه شاید حقم بوده شاید حکمتی توش بوده گفت:پس از چی شکایت داری گفتم هیچی دلم
به حال خودم زیاد نمیسوزه به حال کسانی که باز سرنوشتشون از من بدتره فقط دارم خاطراتمو

مرور میکنم خاطرات خوب و بدی که داشتم خاطراتی که به گذشته پیوست خاطراتی که دیگه رفتی
شددیگه برنمی گرده بخاطر اون روزها دارم اشک میریزم  گفتم تو را خدا برو تو دیگه سرزنشم نکن

باخود گفتم ای خدا چرا همه با من لج کردن حتی دنیا حتی.......

خیلی سخته مگه نه ؟

خیلی سخته که دوستش داشته باشی ولی نفهمه

خیلی سخته که نخوانت ولی باز عاشق بمونی

خیلی سخته برای دیدنش لحظه شماری کنی ولی دیدنش قدغن باشه

خیلی سخته بغض داشته باشی ولی نتونی به کسی بگی

خیلی سخته که بخوای اشکاتوروشونه اونی که دوستش داری بریزی اما ازت دورباشه

خیلی سخته ادم فکرکنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده

خیلی سخته که با اب خوردن بخوای بغضتو پایین ببری

خیلی سخته بفهمی کسی  که میگفت  دوستت داره عاشقیش دروغ باشه

این دنیا که من میبینم همه چی سخته حتی مردن حتی زنده بودن


کاش می دانستم چه بر سر ما انسانها امده  کاش می دانستم چرا همه از زندگی ناامید شدیم

چرا هر ان چه داری ان نیست چرا با خودمون با زندگیمون با هر انچه وانکس که دورو برمون است

بیگانه شدیم حاضریم دل بشکنیم اما دل نبندیم حاضریم با کارامون به خودمون زندگیون لطمه 
 

بزنیم اما لجبازی را کنار نزاریم وانچه را که خطاست انجام دهیم باید به خودمون بیاییم به خدا فکر

کنیم اون خداست که مشکل گشای همه ی کاراست خدا یا به خودت پناه میبرم هر انچه نباید

انجام بدیم هر انچه نباید باشیم از ما دور کن دستموبگیر خدایا کمکم کن

نگاه

دلم برای نگاهمان میسوزد نگا هایی که بر ان قسم می خوردیم نگاهی که پاک بود پاک مثل  


وجودمان.امروز سیاه شده ایم سیاهتر از زغال شده ایم . وجودمان نگاهمان  حتی هوای نفسمان

ان روزها نگاهمان پاکتر ازپاکی بود نگاهمان ارزش داشت نگاهمان محبت بود عشق بود شادی بود

بازی بود.امروز با نگاهمان بازی می کنیم.بانگاهمان گول می زنیم با نگاهمان گول می خوریم.فدا

می شویم فدا می کنیم دل میشکنیم دل می لرزانیم وبا نگاهمان سیاهی دنیا را به سپیدی

وجودمان می بخشیم ای کاش وجود زغالی مو ن بدون این که بسوزد سپید میشد ای کاش یه

ارزش نگاهمان بر می گشتیم .باز زلال میشدیم وبودنمان را بیاد می اوردیم انگاه دیگر نه فدا

می شدیم نه فدا میکردیم نه گول می زدیم  نه گول می خوردیم ونگاهمان به بهای یک لبخند ناچیز

ارزش داشت مگه نه؟