حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

تقدیم به عشقم که خیلی دوستش دارم

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد...حتی اگر مرا از یاد ببری....و

 

هرگز از تو رنجور نخواهم شد...چرا که دوستت دارم...دیوانه وار

 

عاشقت شدم...چرا که مهربانی را در تو دیدم....با چشمانت وجودم را

 

دگرگون کردی....و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم....انگاه که از

 

برابر دیدگانم دور شوی....خورشید وجودم پنهان میگردد...ابرهای غم

 

و اندوه مرا در برمیگیرد...و به دنیای غریبی میبرند...همیشه در قلبم

 

حضور داری...عشقت زندگانیم را گلباران کرده است.... تمامی این

 

دنیا را با قلبی پر از رمز و رازدرکنارت طی خواهم کرد ودر این راه

 

هرگز تنهایت نخواهم گذاشت

 

این آخرین حرفمه

 

دوست دارم

 

چون دوسم داری

 

تنهاترین

دلم شکسته امشب
نای نفس ندارم
غمم رحمی نداره
مردمو کس ندارم
سرد تنم ولیکن
...چه داغ اشک چشمام
خدا کجا نشستی
تو هم گذاشتی تنهام؟
داغ تنم ولیکن
یخ زده مرده قلبم
دیگه تپش نداره
شکست بلور قلبم
رسم زمونه این شد
عاشق تنها میمونه
لعنت به هرچی عشقه
عاشق تنها میمیره
خنجری که تو قلبه
یه آشنا فرو کرد
نه دشمنه نه جانی
همون که عاشقم کرد

دیگه حرفی ندارم
رنگی به رو ندارم
خدا کجا نشستی
نگو تورم ندارم ...
شاعرحامد مفرد