بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)
درباره من
متاهل مادری خوش اخلاق خوش برخورد مهربون و مثل همه جنوبیها خونگرم و مهمان نواز با دوستام خیلی صمیمی هستم از غیبت بدم میاد دوست ندارم پشت سر کسی حرف بزنم همیشه ارزومه همه شاد باشند بیشتر از این که فکر خودم باشم فکر دیگرانم
ادامه...
یادمه می رویید در جنگل خاموش رویا بود شبنم ها بر جا بود درها باز چشم تماشا بازچشم تماشاتروخدا در هر ......ایا بود؟ خورشیدی در هر مشت:بام نگه بالا بود می بویید گل وا بود؟بوییدن بی ما بود:زیبا بود تنهای تنها بود ناپیدا پیدا بود او انجا انجا بود