حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

شعری از سهراب سپهری

یادمه
می رویید در جنگل خاموش رویا بود
شبنم ها بر جا بود
درها باز چشم تماشا بازچشم تماشاتروخدا
در هر ......ایا بود؟
خورشیدی در هر مشت:بام نگه بالا بود
می بویید گل وا بود؟بوییدن بی ما بود:زیبا بود
تنهای تنها بود
ناپیدا پیدا بود
او انجا انجا بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد