حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

شعری از فاضل نظری(اهنگ)

از صلح می گویند 

 یا از جنگ می خوانند؟!
دیوانه ها اواز بی اهنگ می خوانند
گاهی قناریها اگر در باغ  هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانند
کنج قفس می میرم واین خلق بازرگان
چون قصه ها مرگ مرا نیرنگ می دانند
سنگم به بد نامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ می خوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به ان دریای ابی رنگ می خوانند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد