حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

دیگر تنی ندارم برای سوختن هر که امد مرا سوزاند نابود کرد مرا تو دیگر با ما اینگونه نباش
مرا دوست داشته باش همیشگی باش یه لحظه بی محبتی ببینم از غم و غصه میمیرم
یه لحطه حس کنم که از من خسته ای دیگر به من نگو چرا اینک دل شکسته ای؟!
نمی خوام یه لحظه دور از تو باشم وای به ان روزی که یک عمری بی تو باشم
ان روز عمری باقی نخواهد ماند زیرا در همان لحظه رفتنت دیگر مرا نخواهی دید
بیایید تا زنده ایم قدر همو بدانیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد