حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

شعری از خودم نمیخوام بگم شاعر هستما اگه دوست داشتی بخون

تو بمن نگو برو بد جوری دلبسته شدم
می دونم خوب می دونم اره خودم ام خسته شدم
حال و روزم و بخوای بد جور خراب بدجوری
توی این دنیا دیگه کسی نبوده اینجوری
دیگه نیستم که بگی یه روزی باید برم
برم از پیش تو و دل را با خود ببرم
عزیزم منو ببخش اگه رنجوندم تو را
بخدا دوست ندارم بشکنم قلب تو را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد