حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

عشق قدیمی(ابجی الهام خودم)

یاد عشق قدیمی و گذشته ها
خاطرات عاشقی اون روزا
برد و باخت با همه دل شکستنا
اون همه شوق ها وبی قراریها
شبای سرد زمستون تو خونه
نگاه یواش پشت پنجره
اشاره کردن دست و خندیدن
یعنی باشه حالیمه من فهمیدم
دم دمکهای غروب تو کوچه ها
انتطار نشستن و دل شورها
سر ساعت رسیدن نفس زنون
یعنی از ترس مامان ترس بابا
صدفهای دریا و زنجیر طلا
حک بود بر روی پلاک اسم خدا
به دور از چشم حسود اون دو تا
هدیه دادی تو به ما برای ما
گفتی باشه گردنت تا همیشه
این رسم عاشقی و مهر و وفا
موقع رسیدن تولدا
هدیه های  ما دو تا ترانه ها
لحظه اومدن اون نامه ها
با همه هدیه ها و رسیدنا
اشک شوق رو گونه های هر دو مون
روزی صد بار خوندنا وا کردنا
لحظه جدایی و دور موندنا
بدون صبر و قرار و طاقتا
یه لحطه تاب و تحمل تو دلا
هیچ کدوم اروم نداشتیم ما چرا؟
اون همه عشق و محبت یه جا
داده بود محبتا به قلب ما
هدیه عشق ناب و دو تا قلب پاک
داده بود به ما خدا شکر خدا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد