حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حرف دلم

امروز هم روزیه که دلم حسابی گرفته دلم هوای وطنم کرده هوای پدر مادر هوای کوچه پس کوچه های شهرمان .هوای دوستان و همکلاسیهام اون زمانی که همگی شاد بودیم از غم و غصه خبری نبود تو عالم بچگی بودیم. ولی الان دلم از همه چی گرفته از عالم و ادم.دلم میخواد تنها باشم  تا اروم بشم ولی چه جوری مگه میشه صدای بوق ماشینها و شلوغی شهر ارامش را از ادم گرفته. دیگه هیچ کی یادی از دیگری نمی کنه همه سرشون تو کار خودشونه ولی حق دارنا اخه دنیا عوض شده دیگه ازدید و بازدیدهای  اون زمان خبری نیست دیگه اون شورو نشاطی که زمان بچگی داشتیم رفتن پی کارشون.دیگه دلها همه پر از غم و غصه شده باز هم باید تحمل کرد .فقط میگم خدا یا تن همه رو سالم بدار تا به زندگی شون برسن و غم وغصه را از اونا دور کن.امین یا ربالعالمین

نظرات 1 + ارسال نظر
میثم پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:22 ب.ظ http://beroz.rasekhblog.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید .

اگر دوست داشتید تبادل لینک کنیم .


http://www.rasekhoon.net/weblog/beroz/index.aspx

سلام ممنون که سر زدی شما هم وبلاگ قشنگی داری من لینکتون کردم مثل اینکه نظر وبلاگتون مشکل داره نمیشه نظر داد ببین چشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد