حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

اینم اونی که قولشو داداه بودم خبرم کنین رمز رو میدم بهتون

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خداحافظ عشق من

آنجلا دختر جوان ۲۵ ساله زیبا بدون اینکه اجازه بده گریه جلو

حرفش و بگیره یه بار دیگه این بار خیلی محکم حرفش و تکرار کرد

- جورج تمام شد…. دیگه همه چیز بین ما تموم شد میخوام اینو بفهمی

و از امروز دیگه مزاحم من نشی……

جورج همانطور که نوشیدنیش رومزه مزه میکرد با ناراحتی پرسیدآخه چرا؟؟؟!

باور کن من دوستت دارم……

آنجلا پوز خند زد و جواب داد: هی جورج بیا و اینلحظه اخر دست

از دروغ بردار!!!

جورج دست بردار نبود:ولی انجلا من بدون تو از تنهایی خواهم مرد!

آنجلا در حالی که از پشت میز رستوران بلند می شد گفت:

نه تو نخواهی مرد … من مطمئنم…. و مطمئنم که تنها نخواهی ماند….

-ولی انجلا…

جورج اینو گفت وانجلا از سر میز بلند شد و برای اینکه زودتراز نامزدی

که چهار سال اونو معطل کرده بود دور بشه به سرعت به طرف در رستوران

راه افتاد که غفلتا با دختر گارسون زیبایی که به طرفش می اومد برخورد

کرد و کم مونده بود که به زمین بیفته . انجلاعذر خاهی کرد و از رستوران خارج شد

جورج اما در حالی که نگاهش به دختر گارسون بود با خود زمزمه کرد :

چه دختر قشنگی چطور تا حالا ندیده بودمش…!!!
 

دلم تنگه خدایا

بعضی روزا ادم حسابی دلش واسه دوستش یا کسی که دوسش داری تنگ میشه باورتون میشه حتی ادم دلش واسه خودش هم تنگ میشه الان که نشسته بودم دیدم اهنگ جهان از تلوزیون پخش میشه کلی اشک ریختم اها دیگه صدایی مثل جهان محاله یه بار دیگه بشنویم خیلی اهنگاشو دوست داشتم باهاش کلی خاطره  خوب دارم امشب دلم واسه یه دوست خوب که خیلی هم دوسش دارم تنگ شده اگه اینو بخونه خودش میدونه کیه  دلم واسه شوخی کردناش واسه صداش  تنگ شده امشب از همون شبایی هستش که دلم حسابی گرفته اخه چرا چرا!دنیا طوری شده که همه از هم دوریم یا مجبوریم به دلایلی تو غربت زندگی کنیم  دوری مامان بابا داره عذابمون میده ای کاش چند روزی که عمرمون به این دنیا هستش همه دور هم و بدون هیچ چشم داشتی با هم باشیم 

رمضان و شب نشینی

باورتون میشه از وقتی رمضون اومده شبا اصلا خواب ندارم همش تا ۶صبح بیدارم  ساعت ۳ سحری خوردنو بعدش هم قران خودنو اخر هم یه سری به نت و وبلاگ و فیس بوک اخه به این زودی که صبح نمیشه تا اذون بگه میشه ۴/۳۰ نمازو میخونمو باز باید صبر کنم تا ۶ بشه داروی دخملمو بدم اخه ۱۰ساله دارو تشنج مصرف میکنه از تو پنجره که خیابونو نگاه میکنم میبینم هوا روشن شده خلاصه میخوابیم تا ۱ بعد هم رسیدگی به کارای خونه و بعد افطار هم فیلم دوست داشتنی من جراحت البته همسر م هم جراحت و دوس داره ولی اون تایم سره کاره واسش ظبط میکنم اینم از زندگی تکراری ما اینجا رمضان حال و هوای دیگری داره همه مغازه ها و مرکز خرید تا ۳ بامداد بازه چه برو بیایی هستش  از دوستای گلم هم معذرت میخوام که زیاد نمیتونم بهشون سر بزنم  راستی امشب که شب قدر هستش بیایید همه با هم واسه مریضها دعا کنیم واسه دخمل منم دعا کنید درسته نمیتونه روی پای خودش واسه ولی دعا کنید حداقا تشنجش خوب بشه  خدا یا میدونم دوسم داری خودت کمکم کن که به ارزوم برسم دوستت دارم خدا
بار خدایا از تعلق خسته ام          بر شمیم عطر تو وابسته ام

از پلیدیهای دنیا رسته ام            چون به ذات اقدست دل بسته ام

شب و من

شب را دوست دارم ! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی مرا ببیند .چون انتها را نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته باشم شب را دوست دارم چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان بی فروغم نمی بیند شب را دوست دارم : چرا که اولین بار تو را در شب یافتم