حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

خیلی خوشحالم

سلام دوستان کلم خوبید دلم برای همتوووووون تنکیده بود بخدا دعا کنید بتونم هر جی زودتر بازم مث قبلنا بیام و براتون اب جدید کنم دیکه جیزی نمونده ان شالله این نی نی ناز مامانی جندذ روز دیکه میاد و همه جی مث اول میشه حتمن به همتووون خبر میدم من به یاد دوستان قدیمی و هم وبلاگی خودم همیشه هستم و تک تکتونو دوست دارم و فراموشتون نمیکنم راستی نماز و روزه هاتون هم قبول

تنهایی

وقتی که دیگر نبودمن به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستموقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد......من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کردمن شروع کردم وقتی که او تمام شدمن آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن

پروردگارا . . .خطا از من است، می دانم.از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”اما به دیگران هم دلسپرده اماز من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”اما به دیگران هم تکیه کرده اماما رهایم نکنبیش از همیشه دلتنگمبه اندازه ی تمام روزهای نبودنم@

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیمحالا یک بار از شهر می رویم …یک بار از دیار …یک بار از یاد…یک بار از دل …و یک بار از دست

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،سفری بی همراه،گم شدن تا ته تنهایی محض،یار تنهایی من با من گفت:هر کجا لرزیدی،از سفرترسیدی،تو بگو، از ته دلمن خدا را دارم